دلنوشته
می خواهم از تو بنویسم از ماهی کوچک مادر که با وزن یک کیلو نیم وقد سی وپنچ سانت متولد شد از فزشته ای کوچک که حتی در مواقع نوازش بیم به درد امدن بدن نحیف وکوچکش مشغله های ذهنی من بود ووای برمن که با هر نگاه برتو نگرانی مادرانه ام در گوشه ای ار نگاهم سایه افکنده من مادر م با تمام دلشوره ها ونگرانی های مادرانه اکنون من دخترک شیرین زبانی دارم که جان داد به رنگ صورتی واز لباس وکفشش تا شیری که می نوشد.. صورتی وبنفش رنگهای محبوب دل کوچک دخترکم اکنون من فرشته ای از جنس خودم دارم با اون جیغهای بنفش وقهر وناز مخصوص خودش الان من عروسکی دارم زیبا که دلتنگم می شود وبه کوچکترین غضبی برادرانش را محکوم می کند من هانا را دارم که بند بند وجودم...
نویسنده :
سولماز
10:23